ایا حیوون خونگیتون و میسپرین به این دسته ادما ؟؟؟!!!

قضیه این مهد کودک و شنیدید؟  

اگه ندیدین من تعریف میکنم

مربی مهد که به دروغ میگن مستخدم هست

به پسر بچه ٢،٣ ساله غذا میده

اما بینیشو میگیره قاشق و میکنه تو دهنش بچه داره خفه میییشه ها

که مجبور شه بخوره!

تازه پاشم انداخته رو بچه که پا نشه

اون وسطاش بچه رو هم میزنه

بعدم از موهاش میگیره و بلندش میکنه!!!

تعجب نکنید ایرانه

توی شهر اردبیل تازه چند وقت پیش تو همین مهد یه پسره نمیتونسته نفس بکشه میبرنش دکتر از گلوش کلی فرنی تخلیه کردن

جالب تر اینجاست که بقیه بچه ها پی بازین این یعنی که عادت دارن صحنه عادیه براشون!


 

بگذریم، میخواستم برسم به اینجا که بگم من یه حیوون خونگی دارم ،،

وقتی مجبورم ( مثل موقع مسافرت یا مهمونى ...)

میزارمش مهد کودک حیوانات :)) ( شوخى میکنم میزارمش کمپ نگهدارى)

اما با خیال راحت،

روز یه وعده ( اندازه جمجمشون) مرغ بی استخوان 

روزى یه استخوان مصنوعى ( شبیه استخوان اما کلسیم و ویتامین مورد نیازشونه ) 

به اندازه ١ سرنگ در روز اب میوه طبیعی

و روزى ٢٠ دقیقه پیاده روى توى حیاط که شبیه پارک درستش کردن.

زیر نظر دکتر دام پزشک

زیر نظر روانشناس حیوانات

توى امیر اباد شمالی هم هست،

یعنی میرم دنبالش دل نمیکنه....

قیمتش هم خیلییی کمه

نکته اینجاست که یه حیوان واقعا در حد سر گرمى و با مزگیه و دل بستنش سطحیه،

اما حیوونه و انقدر در برابرش مسئولیت هست

این خانم مربى و مدیر و و خیلییی هاى دیگرو حتى نمیشه براى نگهداری سگ و گربه و پرنده استخدام کرد چه برسه به ادم و بچه ادم ....




الان به این حیوون میگم پاشو بریم پیش تدى

( دوستشه توى اونجا ) حالا دو ماهه ندیدتش

اما یادشه پا میشه با ذوق میره پشت در که یعنی بریم

اما دیدم بچه هایی رو که گریه میکنن که ما مهد یا پیش دبستانى نمیییریم 

یه نمونه ام نه تا الان ٣،٤ مورد دیدم

نظرات 17 + ارسال نظر

منم اون فیلمو دیدم عصبی شدم
ولی همه جا اینجور نیست!
منم مهد کار می کردم و می کنم
مدیر ما اینجوریه که حتی کوچکترین اخممون به بچه رو بازخواست می کنه مربی رو!
جای تعجب بود اون فیلم واسم!

اره خبر دارم از رسیدگیه مهد کودک های دیگه

من دخترم را مهد می برم وقتی اون فیلمو دیدم انقدر عصبی شده بودم و ناخنمهامو توی دستم فرو کردم(یکی از اقایون همکار فیلم رو روی سیستم خودش نشونم داد) باید خویشتنداری می کردم که ناخنهای یه دستم کاملا شکست اون دست دیگه هم کبود شده بود. دلم می خواست اون زنه رو دقیقا همونجوری غذا بدهم دقیقا همون جوری
اگر دوست داری منم خوشحال میشم رمز داشته باشم

بله ،واقعا زندان کمشه

شادی 1393/05/15 ساعت 10:26 http://sh_mohi_5269@yahoo.com

سلام من امروز با وبلاگ شما آشنا شدم و با اجازه دارم میخون....
اما دیدم رمزی نوشتید من رمز ندارم چی؟
میشه لطف بفرمایید واسه رمز...

وبلاگ ندارین؟

امیر 1393/05/11 ساعت 13:18 http://del-haste91.blogfa.com

شما اردبیلی هستی؟

خیر من تو اردبیل فامیل دارم، اما اردبیلی نیستم !
ترک هستم البته

امیر 1393/05/11 ساعت 12:38 http://del-haste91.blogfa.com

رمز قبلی باز نمیکنه به من سر بزن ورمزو بده

چشم

حکیم بانو 1393/05/09 ساعت 22:08

با رمزی که دادین مطالب باز نمی شه.

مگه میشه؟ رمز همیشگیه دیگه، شاید اشتباه دادم
چشم دوباره براتون میزارم

الین 1393/04/28 ساعت 00:54 http://zani2del.persianblog.ir

با رمزی که دادی نتونستم وارد شم

باز هم برات گذاشتم رمزو الین جان

مهرداد 1393/04/26 ساعت 21:30

با عرض معذرت رمز شما در لپ تاب ما باز نمیشه
من اصولا با بلاگ اسکای مشکل دارم

چه بد..!
من شرمنده ام

عزیزم نتونستم برای اون پستت نظرم رو ثبت کنم!

بله نظرتون و خوندم
ممنونم،
وقتی من راهنمایی بودم
میدیدم دخترایی و که واقعا خراب شدن
از پیچوندن خانواده گرفته تا خودشون
شاید با بی عقلیه من حرفای مامانمم نبود منم خدایی نکرده مثل اونا میشدم

مادره چرا شکایت نکرد ؟
من بودم اون مهد رو اتیش می زدم
یه کتک مفصل هم به مربی می زدم
جدی می گم من اصلا تحمل کودک ازاری رو ندارم

چون فیلم در اومده قانون نباید کاری به شکایت خانواده ای داشته باشه باید به مهد رسیدگی کنه
هر چند مثل اینکه شکایت شده

الین 1393/04/26 ساعت 16:04 http://zani2del.persianblog.ir

منم بچه بودم مهد میرفتم همه چیزش یادمه. البته مربی ها خوب بودن اما یه پسری بود همیشه رو فضای بازی رو موهام شن میریخت. 3 یا 4 ساله بودم اما تو ضمیر ناخود آگاهم هست. یا بدم میومد بخوابم. اما مجبور ب.دیم بی صدا دراز بکشیم. کلا مهدم و خاطراتش رو دوست دارم. اسم مربیمون برسابه جون بود. حتی تصویرش تو ذهنمه یه خراش هم ری پیشونیش بود

من هیچ وقت مهد نرفتم ، دوست داشتم برم دوستام میرفتن اما مامانم منو نمیبرد
خوب خودش تنها بود بی کار بود سنش کم بود تفریحش بود منو نگه داره

الین 1393/04/26 ساعت 15:58 http://zani2del.persianblog.ir

وای وای من دیروز دیدم. قلبم به درد اومد بخدا. نفسم بالا نمیومد. من اگه جای مادر بچه بودم اول اون زنه رو میکشتم بعد خودمو. واسه اینه دوست نداشتم بچه داشته باشم. چون بچه رسیدگی همیشگی میخواد حداقل تا 5 سال اول. گرچه بعدشم مدرسه و . . . خدایا. نمیدونی زنه رو چی کار کردن؟ تو میگی حیوون خونگی من دشنم هم دست اینا نمیدم.

مثل اینکه این زنه رو زندانی کردن هر چند کمشه زندانی

سلام دوست عزیز
رمز منم اشتباهه گویا

داباره میزارم براتون.

Ramzi k ferestadi eshtebahe

شاید اشتباه کردم
بازم فرستادم

سلام
فیلمشو دیدم
نمیدونم کی فیلم گرفته بود؟

اول گفتن فیلم و با نقشه قبلى گرفتن که مهد و خراب کنن !
بعد در اصل مثل اینکه پدر یکی از بچه ها یه چیزایی به گوشش رسیده که بعد پول داده یکی براش فیلم بگیره مدرک داشته باشه !
خدا میدونه !

ماهی سیاه کوچولو 1393/04/24 ساعت 07:47

منم دیدم...

اى کاش میدیدیم
بعد میتونستیم یه کار اساسى کنیم...

[گل]

ممنونم :*

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد